بلاگ شخصی محمدرضا طیبی



به نام خدا

 

«فغان از ابتذال

 

بگذارید بگویم که اولین بار این را زمانی شنیدم که یک نرم‌افزار کامپیوتری را بدون محسابات ریاضی و با «برنامه ساز» ساخته بودم. استاد بزرگوار معتقد بودند که نوشتن برنامه بدون داشتن آگاهی آکادمیک از روش مدیریت حافظه و سرعت الگوریتم ها در کامپیوتر، حاصلی جز ابتذال ندارد. دانشگاه مرکز توسعه‌ی نرم‌افزار برای مردم نیست؛ دانشگاه محل توسعه‌ی فرمول برای توسعه‌ی نرم‌افزار است. همان علم برای علم.

 

هنر اما دم دستی تر است. همای که صدا ندارد، سالار عقیلی که اصلاً خواننده نیست، نقاشی هم جز رئال خط خطی است و مهران مدیری هم هرگز جای چارلی چاپلین را نمی‌گیرد. این‌ها حرف‌هایی بود که از مردم می‌شنیدم. بعده‌ها هم که رپ آمد و مو‌های فشن. این‌ها هم رگه‌های ابتذال در جامعه بودند.

 

از آن دوران تا به امروز هر روز به پرسش هنر برای هنر، هنر برای مردم یا علم برای علم، علم برای مردم فکر کردم. جواب کوتاه: هر دو!

 

اما شرح. می‌دانید؟ فلسفه‌ی علم نمی‌دانم. اصولاً نمی‌دانم اگر امروز درمانی برای جنون پیدا کردم و فردا بیمار عافیت یافته، هفت تیر کشید و ملت را لت و پار کرد،‌ تکلیف چیست؟ در نتیجه این صحبت‌ها خیلی استناد پذیر نیست.

 

چندی است از خودم می‌پرسم هنرمند مردمی کیست؟ برای رسیدن به این پاسخ، باید تعریف ابتدا تعریف کنیم، هنر چیست، هنرمند کیست، مردم کیستند و مردمی چیست تا در نهایت به این برسیم که هنرمند مردمی چه کسی است! این‌ها تعریف من است. برای هنر تعریفی ارائه نمی‌کنم پس به تعریف هنر‌های هفت‌گانه مراجعه کنیم در این مورد. هنرمند هم قاعدتاً مشخص است. می‌ماند مردم. مردم که شامل هنرمندان هم می‌شوند. شامل استاد دانشگاه، ت مدار، راننده‌ی تاکسی و برنامه نویس. همه‌ی مایی که یک جامعه‌ی انسانی را تشکیل داده‌ایم. همین موضوع باعث می‌شود که تعریف «مردمی» کمی سخت باشد. مردم چه کسانی هستند؟ استاد‌های دانشگاه، ت مدار‌ها، راننده‌های تاکسی، یا برنامه نویس‌ها؟ هنرمند حرف کدام قشر را بزند هنرمند مردمی خواهد بود؟ قدیم‌تر‌ها کار کار ساده‌ای بود. می‌کده‌ای بود و مسجدی. این‌ها همیشه نقاط مقابل هم بودند. مسجد نماد تفکر بود و می‌کده هم میعاد‌گاه افراد رادیکال! اما امروز روابط کمی پیچیده‌تر شده و قیمه‌ها را حسابی داخل ماست‌ها ریخته‌اند. چرا که حاکمیت‌ها تصمیم گرفته‌اند به جای متد ناکار‌آمد و پر‌هزینه‌ی سرکوب، فرهنگ ارائه و پرزنتیشن را بین مردم جا بیاندازند. اینطور که امروز نارنجی‌ها به خیابان بیایند و فردا آبی‌ها. هفت روز هفته است و هفت رنگ و دستگاه. بالاخره برای همه جا هست! آخرش هم همه خوش و خرم بر می‌گردند به تغذیه کردن سرمایه‌دار‌های بالادستی خودشان. از بحث دور نشویم. گفتیم که روابط امروز پیجیده‌تر از مسجد و می‌خانه است و اصولاً هر کسی پایگاهی و تریبونی و اندیشه‌ای دارد که برایش آرزو‌ها بافته و فلسفه‌ها چیده. در نتیجه هنرمند باید حرف کدام گروه را برای کدام گروه بزند؟ این هم سؤال پیچیده‌ای است که بدون حل و اثبات رها می‌کنیم و از شاخه اصلی ادامه می‌دهیم.

 

مردمی که برچسب «هنرمند» دارند، مردمی که برچسب «هنرمند» ندارند را «محکوم» به «بی‌شعوری» و «فقر فرهنگی» می‌کنند. حتی کار به جایی رسیده که دانشجو‌های هنر، هر روز زحمتِ تا کافه رفتن را به خود می‌دهند تا آن‌جا با کنار هم چیدنِ فرمولیِ کلماتی که از توی اپلیکیشن فرهنگنامه معین در آورده‌اند و دو سه تا عکس از پیپ کنار اسپرسو، چند «استوری اینستاگرامی» دشت کنند. در نهایت هم نتیجه بگیرند که اگر «مردم» نمی‌فهمند که این زبان بسته‌ها چه می‌گویند، مشکل از درک پایین خودشان است و اینکه به ابتذال کشیده شده اند.

 

مردم کم مطالعه شدند؟ قبول. چرا هیچ هنرمندی اثری خلق نمی‌کند که رندانه و هنرمندانه مردم را به کتاب برگرداند؟ آها! چه سوژه‌ای بهتر از اینکه مردم به سمت ابتذال کشیده شده اند. به هر حال این بازی موش و گربه احتیاج به سکانس غروب آفتاب هم دارد!

 

کاری ندارم. امروز که حرف به درد بخوری از «هنرمندان اصیل» کشور نمی‌شنوم. حسابی میدان حرف‌های مردمی را خالی کرده‌اند. امثال تتلو می‌مانند که بعضا زبان «حال» مردمند. اما آنقدر دو قطبی شدیدی ایجاد کرده‌اند که عده‌ای حتی حاضر نمی‌شوند نام این دسته از افراد به زبان بیاورند. این‌ها هم که همیشه همه چیز را نمی‌گویند. بعضا بودجه کفایت نمی‌کند!

 

به هر حال بیاید دوباره تعریف کنیم. امروز «مردم» ردیف میرزا عبداله را نمی‌شناسند. چرا باید بشناسند وقتی دیگر عارفی نیست که حال و هوای مشروطه را نغمه کند؟ چه لذتی دارد ویوالدی گوش دادن، وقتی که چیزی از طبیعت در شهر‌ها باقی نمانده است؟ چه هنری است مرکب خواندن وقتی دیگر سیمای ملی، چهره‌ی «یاحقی»ها را در حال تدریس پرده‌بندی‌های موسیقی ملی نشان نمی‌دهد؟

شاید معنای ابتذال امروز فرق کرده. امروز اگر صدای نی و آواز مخالف را در هیاهوی اتوبان‌ها گوش کنم که چشم و ابروی لیلا را به خط و خال آهو ربط می‌دهد و درنهایت هنوز در کار خلق الله و حق و ناحق مانده باشم، احتمالاً بیشتر به ابتذال کشیده شده‌ام تا اینکه «حامد فرد» را گوش کنم که می‌گوید: «وطن یعنی رنگ سیاه تو ترسیم ستاره! وطن یعنی خفه خونی که در سیم سه تاره


۲۹ درصد از وب کپی است!

 

بعضی از وب سایت‌ها وجود دارند که برای کسب درآمد از طریق تبلیغات، محتوای اینترنتی را با استفاده از روبات‌ها به صورت اتوماتیک کپی کرده و مخاطبین را از طریق گوگل جذب وب‌سایت جعلی می‌کنند. دقت کنید که این کار با ی از طریق «فیشینگ» متفاوت است.

 

حال سوال پیش می‌آید که آیا این وب‌سایت اصلی محمدرضا است یا خیر؟ یافتن پاسخ معمولا ساده است. به خودم ایمیل بزنید، تماس تلفنی بگیرید، حضوری مرا ببینید و شکاک باشید. این روز‌ها، روبات‌هایی که از روی بلاگم کپی برداری می‌کنند حسابی کلافه ام کرده است.

 

برای اعتماد در اینترنت: keybase.io/tayyebi


اسپوتنیک: شرکت ایرانی آی تی Gordarg توجه زیادی نسبت به این فناوری نشان داده است و برای طراحی سیستم خودکار برای برگزاری امتحانات بر طبق استاندارد « ورلد اسکی» ابراز آمادگی کرده است. تا چه اندازه متخصصان ایرانی  قادر به اجرای اینکار هستند؟

اورازوف: اهمیت این امتحان در آن است که این امتحان به ارزیابی سطح حرفه ای بودن شخص در زمان کار عملی می پردازد .وظیفه ما هر چند ممکن است حتی وحشتناک به نظر برسد، حذف شخص از این زنجیره به عنوان یک ارزیاب، به عنوان یک فرد زنده است. از اینرو ما و ایران در این خصوص به توافق رسیدیم که ما آزمایش در این عرصه را شروع می کنیم و سیستم ارزیابی خودکار را ایجاد می کنیم. عملا دیگر نیازی به ممتحن نخواهد بود و فقط فردی لازم خواهد بود که سطح تخصص و حرفه ای بودن او ارزیابی خواهد شد. موضوع توافق ما با ایران- اتحاد تلاش های مشترک ما در این عرصه است.  به عقیده ما، این امر کمک خواهد کرد در سطح بالاتری تخصص در جهان بطور کل و نه فقط در روسیه یا ایران  توسعه یابد.

ما می دانیم که سطح تخصص برنامه نویسان ایرانی خیلی بالاست. در ایران آی تی —استارتاپ های Iran-based زیاد هستند. ما امیدواریم که آنها با موفقیت از عهده این وظایف برآیند.در این رابطه روسیه و ایران شباهت زیادی به یکدیگر دارند. ایران هرگز با بوق و کرنا به تحسین برنامه نویسان خود نپرداخته است، اما درواقع در ایران جوانان با استعداد و متخصص زیادی در سطح عالی وجود دارند. از آنجا که ما در انجام پروژه مشترک ذینفع هستیم، فکر می کنم همه چیز بخوبی پیش برود.

 

لینک به خبر در وب سایت اسپوتنیک


خارجی ها می‌گویند: «یک فیل در اتاق است»

این فیل همه چیز را به گند کشیده است. هیچ چیز سر جایش نیست. شما به خانه‌ی دوستتان می‌روید. شاهد افتضاح پیش آمده هستید اما برای حفظ ظاهر هم که شده ساکت می‌نشینید و از تعریف در رابطه با آب و هوا شروع می‌کنید و درنهایت با برنامه ریزی خوش‌گذرانی آخر هفته از همدیگر خداحافظی می‌کنید. بی آنکه کسی در رابطه با فیل حرف بزند.

فیل در محیط کار است. رد پایش همه جا هست. هیچ کاری سر وقت انجام نمیشود و رئیس حسابی کلافه است. کارمندان آشفته اند و هیچ کس حاضر نیست در رابطه با فیلی حرف بزند که مانع کار کردن شده است.

 

از این فیل ها همه جا هست. جایی که باید به پیش رفت جلوی پیش روی را می‌گیرند، جایی که باید ابراز وجود کرد، جلوی ابراز وجود را می‌گیرند و هیچ کس حاضر نیست در رابطه با آن حرفی بزند.

 

متاسفانه گاهی آن قدر سرگرم انکار کردن مشکلات اساسی می‌شویم،

که تنها یک چیز می‌تواند ما را به جسارت عقده گشایی باز گرداند: لحظه‌ی آخر

 

حقیقت این است
فرودگاه ها، بوسه های بیشتری از سالن های عروسی به خود دیده اند!
و دیوار بیمارستان ها، بیشتر از عبادت گاه ها دعا شنیده اند!
به راستی چرا این گونه ایم؟
همه چیز را موکول می کنیم به زمانی که چیزی در حال از دست رفتن است!

«حسین پناهی»

 

 

لحظه ی آخر فراخواهد رسید. مثل شب امتحان. همه از اول ترم می‌دانیم که شب امتحان خواهد رسید. اما لحظه‌ی آخر چیز دیگری است.

می‌دانیم که آخر سر باید پروژه را به کارفرما برسانیم. اما شب تحویل پروژه حال دیگری دارد!

 

عجب فرمولی! « می‌دانیم که . اما . »

 

لازم است با هم حرف بزنیم

 

با یکی از دوستانم که صحبت می‌کردم، می‌گفت افسردگی از کودکی همراه من بود. بعضی چیزها تشدیدش کرد. مثل از دست دادن دلداده‌ام. فوت مادرم. یا هرچیزی. گاهی اوقات گیر کردن یک پیچ در دیوار می‌تواند برایم بزرگترین غم دنیا باشد.

 

به این تصاویر نگاه کنید:

https://www.boredpanda.com/face-of-depression

 

آدم‌های افسرده همیشه ظاهری آشفته ندارند. مشکلات زندگی همیشه شبیه به فیلم‌های هالیوودی نیست.

 

همکلام شدن و شنیدن و همدردی را برای لحظه‌ی آخر نگذاریم. به فریاد اطرافیان و دوستانمان برسیم!


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

علی‌آباد ازالكترونيك لذت ببريد لوازم یدکی 407 Daniel وبسایت رسمی پارچه سرای رضا اپل یعنی سیب Erin محسن بروفر